پرده ی هفتم...

ساخت وبلاگ

مختار به چشمهای حرمله نگاه کرد؛ پرسید

- تو پسر کاهلی؟

جواب شنید بله.

مختار خشمگین گفت « شرح دلاوری هایت در عاشورا بر سر زبان هاست ! ای پسر کاهل!»

لرزه بر اندام حرمله افتاد...

مختار ادامه داد شنیده ام هماورد آخرین سرباز حسین بوده ای...

حرمله سر بالا گرفت و مختار را نگاه کرد... 

دانست که علی اصغر را می گوید

مختار گفت « حریفت تیغ داشت؟ بر مرکب می تاخت؟... نیزه و کمان هم آورده بود؟ سپر چه؟ سپر آورده بود؟»

و جواب شنید « در آغوش پدرش به میدان آمد»

- هماورد میخواست؟ برای چه در میدان حاضر شد؟

- محض آب

- در صحرا قحط آب بود؟ در مشکهایتان جرعه ای سهم کام شش ماه ای نبود؟

حرمله پاسخ نداد.

مختار فریاد کشید... مگر نه فرات موج از پی موج بر میداشت؟

باز هم حرمله پاسخ نداد...

مختار خواست تا حرمله از آخرین هماوردش... از آخرین سرباز تنهایی های حسین بگوید و حرمله لب باز کرد...

حرفش رسید به سری بر شانه پدر که دیگر رمق نداشت... رسید به کمان و تیر... تیری که در صحرا دوید تا رسید به تشنه ترین کام کربلا... به گهواره ی خالی رباب...

مختار فریاد کشید و تیغها از نیام بیرون آمدند...

.....................................................................................................................

پ.ن۱: لا یوم کیومک یا اباعبدلله

پ.ن۲:آهسته گویمت نکند بشنود رباب      گهواره را در حراجی بازار کوفه دیده اند

پ.ن۳: اخر از باب الجوادت کربلایی می شوم..


دانلود مداحی عجب عطر سیبی وزیده که هر سو نشان حسین است.....
ما را در سایت دانلود مداحی عجب عطر سیبی وزیده که هر سو نشان حسین است.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7tavafeyar0 بازدید : 149 تاريخ : شنبه 29 مهر 1396 ساعت: 15:38